هر كه يادي مرا كند پنهان
ياد اويي عيان كنم هر آن
با خفي ذكر ياد از خالق
بهترين ذكر باشدش اي جان
هر كه يادي مرا كند پنهان
ياد اويي عيان كنم هر آن
با خفي ذكر ياد از خالق
بهترين ذكر باشدش اي جان
دلت را برايم كني نرم هان
مرا ياد در خلوتي كن همان
به هر حال در مرگ يا زندگي
زماني مرا ياد سويم روان
به پيرامون خود گاهي نگاهي
ببيني جلوه زيبا از گياهي
به رويش هر گياهي گويدش ذكر
تمامي حال از شب تا پگاهي
بسمه تعالي
ليست مجموعه اشعار ولي اله بايبوردي
1- اشعار ولي اله بايبوردي / كاربري 1001
2- اشعار ولي اله بايبوردي / كاربري 1002
3- اشعار ولي اله بايبوردي / كاربري 1003
4- اشعار ولي اله بايبوردي / كاربري 1004
5- غزليات ولي اله بايبوردي / كاربري 1005
6- رباعيات و دوبيتي ولي اله بايبوردي / كاربري 1006
7- شعر نو ولي اله بايبوردي / كاربري 1007
8- اشعار انتظاريون حضرت مهدي عليه السلا م / كاربري 1008
9- اشعار ولي اله بايبوردي / كاربري 1000
10- اشعار ولي اله بايبوردي / كاربري 987
11- اشعار سروده شده ولي اله بايبوردي / كاربري 1341125
12- اشعار ولي اله بايبوردي در قالب مثنوي / كاربري 462075
13- اشعار ولي اله بايبوردي / كاربري 111
14- اشعار ولي اله بايبوردي / كاربري 1344
15- اشعار ولي اله بايبوردي / كاربري 325
16- اشعار ولي اله بايبوردي / كاربري 114
17- يادداشت صداي معلم
18- اشعار نسيم نور ولي اله بايبوردي / كاربري 1009
19- منظومه وادي هاي ( بهشت ، دوزخ و برزخ ) ولي اله بايبوردي / كاربري 115
20- ديوان مثنوي ولي اله بايبوردي / كاربري 116
21- ده منظومه ولي اله بايبوردي / كاربري 117
22 -اشعار ولي اله بايبوردي / كاربري 113
در قالب هاي : مثنوي – غزل – قطعه – رباعي – دو بيتي – قصيده – تك بيتي – شعر نو و ...
ولي اله بايبوردي
در سرا فاني جهاني زندگي
تحت فرمان خالقي را بندگي
با دلي آرام قلبي آتشين
زندگي را ترك با آسودگي
با حلال اندك بسازي مرحبا
دخل و خرجي خواستي پاك از خدا
با گذر ايام دوران زندگي
شكر ايزد زيستي سالم تو را
خوش به حالت بنده معراجي تو را
آدمي بودي ميان خلقت نما
آن مقامي كسب كردي بين خلق
اشرفي گشتي به رتبت آدما
مؤمني باشي برايت هست سرور
بر سرت تاجي نهند از قطعه نور
چون كه برپايي شود محشر دلا
نور پيدا فوق سر تاجي غرور
صادق افرادي ببيني در زمين
زندگاني ساده اي دارند همين
گر ميان خلقي حضوري ناشناس
خانه دوشان اين كسان حق را شناس
گر ميان افراد غايب اين كسان
حال ايشان را نپرسند اين و آن
لا عيادت اين كسان را مردمان
گر چه بيمار اين كسان در بين شان
اين كسان آنان چو هر يك خواستگار
لا پذيرش در ميان خلقي چه كار
ناپسندي رؤيتي گر اين كسان
مي كنندشان اعتراضي گر عيان
گر چه با نادان كساني روبرو
هر يكي را حرمتي فرخنده رو
جان پناه اينان كسي را خواستار
گر از اينان رحم او را اي نگار
دور از غم اين كسان هنگام مرگ
بس چه شادان روح جسمش را چو ترك
اين كسان آنان جهاني زندگي
خالقي را اين كساني بندگي
خوش به احوال آن كساني در زمين
زندگي دارند با عزّت همين
روي خلقي باب اسراري گشا
سرّ را پنهان درون قلبي دلا
ياد از حلّاج كن عبرت بگير
فاش لا اسرار پنهان سينه را