نبي يادي ز ذالنوني كني هان

در قالب : غزل ،رباعي، مثنوي و ...

نبي يادي ز ذالنوني كني هان

۴ بازديد


چو از قومش بكرد اعراض يونس
چنان شد خشمگين دوري ز مونس

به جانب دنيوي كردش فراري
در آن حالي نبود او را قراري

نبي يادي ز ذالنوني كني هان
همان يونس نبي را ياد اي جان

كني آن لحظه را يادي كه خشمين
فرار از قوم خود جانب يمي بين

سوار آن قايقي شد در ميان بحر
ميان دريا چنان آشوب از دهر

چو كشتيبان خطر حس گفت ما را
فراري كس يكي باشد ميان ما

كه يونس اعترافي كرد من آن
كسي باشم ميان خلقي گريزان

چو خود را خواست اندازد درون آب
كه با ديدن نهنگي گشت بي تاب

چنان در اضطرابي هر سه ايشان
سبب علّت نشد هر چند نالان

ميان ايشان سه بودند قرعه اي را
زدندشان نام يونس شد هويدا

خودي انداخت در دريا چو يونس
درون بطني كه يونس با كه مونس

ز جانب خالقي يونس درون آب
به معراجي ادب شد گر چه بي تاب

درون ماهي خدا را ذكرهايي
چو شب تاريك بحري تيره جايي

به زاري گريه خالق را ندايي
ز هر نقص عيب دوري اي خدايي

گناهم را كني عفوي خدايا
كني كاري به دور از اين بلايا

ز غم اندوه چون يونس رهايي
درون بطني چو زندان مانده جايي

گذر ايام روزي هفت جانا
درون بطني ببودش سير دريا

به فرمان خالقي يونس رهايي
ز بطني شد ميان ساحل نمايي

درختي از كدويي سايه انداز
كه از آسيب نوري تير انداز

ز آسيب آفتابي سوزناكي
كه يونس در امان دور از هلاكي

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.